معلم یار_majid karimi | ||
شهید سمیعی؛ از دارالفنون تهران تا ماووت عراقروز امور تربیتی فرصت خوبی است برای معرفی شهدای این حوزه فرهنگی که با تقدیم خون خود، دانش آموزان را در عمل و نه در قالب حرف و کلام با آرمان های انقلاب آشنا کردند. شهید سمیعی از جمله این شهدا به شمار می رود
به گزارش خبرنگار آموزش و پرورش پانا، نهاد امور تربیتی به عنوان نهادی برای حراست از مرزهای اعتقادی و حفظ دستاوردها و تبیین ارزشهای انقلاب در مدارس در طی هشت سال جنگ تحمیلی با تقدیم 411 شهید، بار دیگر نشان داد که رسالتی بزرگ در عرصه آموزش و به ویژه پرورش روح انسانی برعهده دارد. از این رو روز 8 اسفند به همت والای شهیدان رجایی و با هنر در سال 57 به عنوان نهاد امور تربیتی در وزارت آموزش وپرورش رسمیت یافت و به نام روز امور تربیتی مورد تقدیر قرار می گیرد تا از شهدای این عرصه و نیز فعالان حوزه امور پرورشی و تربیت تقدیر به عمل آید. روز امور تربیتی فرصت خوبی است برای معرفی شهدای این حوزه فرهنگی که با تقدیم خون خود، دانش آموزان را در عمل و نه در قالب حرف و کلام با آرمان های انقلاب آشنا کردند. در واقع بزرگداشت امروز از شهدای امورتربیتی نشانگر توجه ویژه به مقام شامخ همه ی شهدا به ویژه 5 هزار شهید آموزش وپرورش وخاصه 410 شهید امورتربیتی کشور عزیزمان ایران است.
در همین راستا، خبرگزاری پانا درصدد است با معرفی ابعاد شخصیتی شهدای امور تربیتی، آن ها را بیش از گذشته در قالب الگوهای رفتاری والا به دانش آموزان معرفی کند.
زندگی نامه شهید بهزاد سمیعی
شهید در 21/2/1341 در یک خانواده مذهبی دیده به جهان گشود. از همان ابتدا به فراگیری دینی و قرآن علاقه داشت. دوران تحصیل از ابتدایی تا دبیرستان را با موفقیت گذراند و در فعالیتهای سیاسی مذهبی شرکت میکرد. در سال 61 همراه با خانواده به کرج نقل مکان کردند شهید از آنجا عازم خدمت سربازی شد و پس از گذراندن دوره وظیفه عمومی جذب آموزش وپرورش شد و با عشق و علاقه فراوان به تعلیم وتربیت دانشآموزان مشغول بود. دو سال در مدرسه تدریس و برای تحصیل در مقاطع بالاتر وارد مرکز تربیت معلم دارالفنون تهران شد و در رشته امور تربیتی شروع به تحصیل نمود. شهید حافظ و قاری قرآن بود. به نقاشی رنگ روغن هم علاقه داشت و در همان حین در گروههای هنری وتئاتر نیز فعالیت مینمود. ایشان چندین بار به جبهه اعزام شد و در لشگر 21 حمزه و لشگر 10 سیدالشهداء خدمت کرد. شهید آخرین بار در تاریخ 7/8/1366 به جبهه اعزام شد و در گردان زهیر خدمت کرد. گردان زهیر در سنندج در پادگان امام علی(ع) مستقر بود. او از آنجا با همرزمانش به منطقه عملیاتی ماووت عراق اعزام شد و در همان منطقه در تاریخ 28/10/1366 به درجه رفیع شهادت نائل آمد و به خیل همرزمان شهیدش پیوست.
وصیت نامه شهید
پدر و مادر، خواهر و برادران را به تقوی و شکیبایی و صبر و نماز اول وقت سفارش مینماید. امام را دعا کنید و پاسدار حریم ولایت باشید. اما نکته اصلی اینجاست که این شهید والا مقام حتی در آخرین لحظات هم شاگردانش را فراموش نمیکند و آنها را از یاد نمیبرد. او در بخشی از وصیت نامهاش شاگردانش را اینچنین مخاطب قرار میدهد و مینویسد
بچههای عزیز سلام
شما آینده سازان این مملکت هستید شما هستید که در آینده باید این مملکت را بچرخانید. پس از الان خود را آماده کنید. با شیطان مبارزه کنید. نمازتان را اول وقت به جماعت بخوانید. به پدر ومادر خود احترام بگذارید. درستان را آن چنان بخوانید که اگر یک مسابقه علمی برایتان گذاشتند نفر اول شوید. چرا که و ظیفه شما این است. بچههای عزیز همیشه با خدا باشید تا خدا با شما باشد. پشتیبان ولایت فقیه باشید و امام را دعا کنید. مسجد ها را خالی نگذارید. نماز جماعت را ترک نکنید. اگر شما را از خودم رنجاندم معذرت میخواهم امیدوارم موفق باشید. انشاءا...
دوستدار همیشگی شما بهزاد سمیعی
24/10/66
خاطرات
دیر رسیدن نامه آخر
راوی:عالیه سمیعی(خواهر شهید)
شهید از سن 4-3 سالگی همراه پدرم نماز میخواند.پدرم همیشه با صدای بلند نماز میخواند تا من و شهید نماز خواندن را یاد بگیریم. علاقه زیادی به قرائت قرآن داشت. شبهای جمعه هر هفته هیئت فامیلی داشتیم هر هفته منزل یکی ازبستگان دعا و قرائت قرآن برگزار میشد. شهید چون لحن زیبایی داشت همیشه قرآن میخواند و مورد تشویق حاضران قرار میگرفت. فاصله مسجد تا منزل طولانی اما همیشه قبل از پدر و مادر در مسجد بود. شهید به تاثیر هیئت بر بچهها اعتقاد داشت. اخلاق و رفتار آدمها خیلی اهمیت میداد. قبل ا زانقلاب شهید کاست سخنرانیهای امام را دربین دوستان مورد اعتماد پخش میکرد. در تهیه بمبهای دست ساز مهارت داشت و در راهپیماییهای انقلاب شرکت میکرد. بیشتر ملحفههای خانه را برای کمک به مجروحین میبرد. او 13 ماه داوطلبانه در جبهه حضورداشت. هر بار که به مرخصی میآمد با روحیه از موفقیتهای رزمندهها میگفت وبه ما نیز روحیه میداد. او به مدرسه و همکارانش نیز یه سر میزد. او تلاش میکرد آداب و اخلاق اسلامی را به بچهها بیاموزد. با نمایش و پانتومیم به بچهها آموزش میداد. آخرین بار که به جبهه اعزام شد گفت: این سر نامه من کمی دیر به دست شما میرسد پدرم سوال کرد چرا؟ شهید گفت: چون ما را به جایی میبرند که دسترسی به کاغذ نداریم و فرصتی برای ارسال وجود ندارد. اون روز ساعت 8 صبح روز 1/10/66 در مدرسه بود تا ساعت 2 در پایان با همکاران و بچهها خداحافظی کرد. و بعد از ظهر آن روز به مرکز تربیت معلم رفت و از آنجا با دوستانش اعزام شد و برای همیشه رفت و به فیض شهادت نائل شد.
بگو ببینم میخواهی چه کاره شوی
راوی: سید حسن افتخاریان(شاگرد شهید)
شهید همیشه بچهها را با ماشین ژیانش تا مدرسه همراهی میکرد و باهم آواز میخواندیم(یار دبستانی من) گاهی در ماشین خود به خود باز میشد که ما میخندیدیم و دلهره شهید از افتادن ما. امروز که آن سالها را مرور میکنم اشک در چشمانم حلقه میزند.
شهید همیشه میپرسید: بگو ببینم میخواهی چه کاره شوی؟ آقا ما میخواهیم رفتهگر شویم . خوبه...خوبه... اما از خدا بیشتر بخواه و با گفتن این حرف اشک در چشمانش حلقه میزد هفته به هفته این سوال تکرار میشد و ما هم روزی یک شغل نام میبردیم. شغلهایی که در ذهن کودکیمان بود. گاهی فکر میکنم که شهید مثل پرندهای بود که در قفس گیر افتاده بود و روح پاکش گرفتار شده بود. حالا پس از 26 سال از آن روزهای خوش میگذرد. به این میاندیشم و گاه از روح آن بزرگوار میخواهم که برایم دعا کند که انسان بشوم که اگر انسان شدم فراش و بقال و مکانیک وخلبان مهم نیست و در همه حال و در هرشغلی که باشیم مفید خواهیم بود.
یادش همیشه گرامی و روحش شاد و دعای خیرش بدرقه راه همه دانشآموزان این مرز و بوم.
[ چهارشنبه 100/8/5 ] [ 10:37 صبح ] [ majidkarimi-دبستان شهیدداریوش بینش فردیس کرج ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |